نفس در اصل به معني ذات است و در فرهنگ لغات فارسي معاني متفاوتي دارد مانند 1- خون 2-تن و جسد 3- شخص انسان, ذات و .... 4- حقيقت هر شي 5- روح و روان صدر المتالهين شيرازي در تعريف نفس مي گويد:
نفس جوهري است كه ذاتاً مستقل بوده و فعلاً به اجساد و اجسام متعلق است. در اسلام و متون اسلامي واژه "عزت نفس" با بيان گوناگوني آمده است ولي در حقيقت مفهوم واحدي را بيان مي نمايد واژه هايي مانند كرامت نفس, احترام نفس, هويت نفس, نفاست نفس و شرافت نفس به تكرار در روايات و احاديث ديده مي شود (مطهري, 1366, ص 142).
قرآن كريم از نفس به عنوان بزرگترين سرمايه آدمي ياد مي كند و نفس را آنقدر ارزشمند مي داند كه
اگر معامله اي صورت گيرد, جز با پروردگار عالم اين معامله نيست. به عبارت ديگر, نفس آنقدر پر بهاست كه نمي تواند مورد معامله قرار گيرد مگر در برابر خلاق جهان يعني دادن نفس و گرفتن چنانكه امام صادق (ع) مي فرمايد: "انا من بالنفس النفسية البها" (بهاي نفس گرانبها را پروردگارش قرار مي دهم).
نفاست نفس به همين معني است يعني روح انسان به منزله يك شيء نفيس تلقس شده و اخلاق خوب به عنوان اشياء متناسب با اين شيء نفيس و اخلاق رذيله به عنوان اشياء نامتناسب با اين شيء نفيس كه آن را از ارزش مي اندازد. اسلام مي گويد يك شيء با ارزش كه با ارزش ترين چيزها است در شماست و
آن همان روح ملكوتي شما است. مواظب باشيد اين روح ملكوتي را از دست ندهيد يا آلوده نكنيد زيرا بسيار با ارزش و نفيس است. امير المومنين علي (ع) در نامه اي خطاب به اما حسن (ع) كه در نهج البلاغه
آمده است مي فرمايد:
"اكرم نفسك عن كل دنيه" (نفس خويش را از هر پستي, بزرگ و برتر بدار) (مطهري, 1366, ص 182).
از ديدگاه قرآن, انسان موجودي است كه از فطرت الهي برخوردار است. فطرت مانند غريزه امري تكويني است يعني جزء سرشت انسان است و اكتسابي نيست, امري است كه از غريزه آگاهانه تر است و مربوط به مسايلي مي شود كه ما آنها را مسايل انساني مي ناميم
خودپنداره و عزت نفس
روشهاي مختلفي براي انديشيدن دربارة «خود» وجود دارند. دو اصطلاح مهم كه بيشتر از بقيه درباره «خود» افراد مورد استفاده قرار ميگيرند خودپنداره و عزت نفس هستند.
خودپنداره ازديدگاه، محققق معروف پيوركي به شرح زير است.
خود پنداره به مجموعهاي از يك سيستم پويا، سازماندهي شده و پيچيده درباره باورها، نگرشها (attitudes) و ديدگاههايي گفته ميشود كه هر فردبه منظور دستيابي به يك قالب حقيقي در رابطه با موجوديت شخصي خويش ارايه ميدهد»
از طرف ديگر:
«عزت نفس» معمولاً به احساس ما و چگونگي ارج نهادن به خودمان اطلاق ميشود.
همچنين معني ديگر خودپنداره ايدههاي عمومي ما درباره خودمان اطلاق است وعزت نفس ميتواند به معيارهاي خاص از اجزاي متفاوت خودپنداره درمااطلاق شود.
فرانكن (1994) ميگويد:
تحقيقات بسياري وجود دارند كه نشان ميدهد خودپنداره به عنوان اساس همه رفتارهاي برانگيخته شده ميباشد.
اين خودپنداره است كه به «خود»هاي ممكنه در شخصيت هر فرد اشاره كرده و آنها را شناسايي ميكند و اين «خود»هاي ممكنه ميتوانند انگيزشهاي لازم براي اعمال رفتارهاي مورد نياز در افرادرا خلق نمايند.
از ديدگاه فرانكن خودپنداره از اين طريق به عزت نقس مرتبط ميشود.
افرادي كه داراي عزت نفس خوبي هستند، داراي يك خودپنداره به خوبي متمايز نيز ميباشند.
زماني که مردم خودشان را ميشناسند ميتوانند به حداكثر نتايج ممكنه دست يابند چونكه ميدانند چه كارهايي را ميتوانند انجام دهند و از عدم توانايي خويش در انجام برخي از كارهاي ديگر آگاه هستند.
ما از طريق عمل كردن و سپس با مشاهده آنچه كه انجام دادهايم و با مشاهده ديدگاههاي ديگران درباره علمكرد خود. خودپنداره خويش را گسترش داده و تثبيت مينماييم.
ما آنچه را كه انجام دادهايم و ميتوانيم انجام دهيم را در مقايسه با انتظارات خود و انتظارات ديگران و مشخصات و كارآييهاي ديگران مشاهده ميكنيم (جيمز 1890، بريگام 1986).
معني اين حرف اين است كه خودپنداره امري تجريدي نميباشد. بلكه در واكنش وتعامل با محيط و با مشاهده پيآمدهاي اين واكنش پايهريزي ميشود. اين جنبه پويايي خود پنداره امري بسيار مهم است، چرا كه ميگويد "من ميتوانم تغيير يافته و تطابق پيدا نمايم."
فرانكن ميگويد:
تحقيقات گستردهاي اذعان ميكنند كه تغيير خودپنداره امري امكانپذير است.....
...... افزايش عزت نفس زماني رخ ميدهد كه موقعيتها بر طبق انتظارات فرد حاصل شوند....
منابع:
بريگام. 1986، روانشناسي اجتماعي، بوستون 1986
بيرند 1990، خودپنداره و پيشرفت تحصيلي...
فرانكن 1994، انگيزش اسان
گِيج و برلينر (1992) روانشناسي تعليم و تربيت......
|